پورتال جامعه ایرونی ها

close
تبلیغات در اینترنت

عضویت در خبرنامه

دیگر مطالب سایت

گالری عکس عکس روز

خرید کارت شارژ، پرداخت قبوض، لایسنس ویروس کش،و...

حکایت زیبای پیر مرد تهی دست و بیچاره

بازدید : 1884
نظرات : 0
یکشنبه 19 بهمن 1393
توسط : علیرضا


ایرونی ها :

حکایت زیبای پیر مرد تهی دست  و بیچاره

پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود،....

دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :

ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.

پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت

:


من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز

 آن گره را چون نیارستی گشود
 این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!

 

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخش نمود...

نتیجه گیری مولانا از بیان این حکایت:‌


 تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه


منبع:mousavichalak.ir

Date: 2015.02.08

مطالب مرتبط

نظرات

ارسال نظر فعلاً غیر فعال است

برگزیده ها

تبادل لینک باما
از ما حمایت کنید